یه مسافرت یهویی...
سلام عسل مامان... چند روز پیش که خونه عزیز اینا بودیم عمو جون عزیز زنگ زد و هممونو به مناسبت پا گشا کردن خاله سمانه دعوت کرد خونشون ...واسه همین یهویی رفتیم شهرستان ...به قدری این رفتن عجله ای شد که اصلا نفهمیدم چطور رفتیم. ..5 شنبه شام خونه عمو جون اینا بودیم که کلی بهمون خوش گذشت...دستشون درد نکنه که سنگ تموم گذاشته بودن...کلی هم مهمون داشتن ...چند وقتی میشد که این جوری دور هم جمع نشده بودیم ..کلی انرژی مثبت گرفتم که تو روحیم خیلی فرق کرد ...عمو جون دستت درد نکنه... فردای اون هم که میشد جمعه ناهار خونه خاله راحله (خاله مامانی) دعوت بودیم که بازم به خاطر پا گشا کردن خاله سمانه تدارک دیده بودن که خاله جون هم دستش درد نکنه کلی زحمت ...
نویسنده :
مامان آراد
0:18