دوستون داریم..
سلام گل بهار نارنجم...
اول از همه ممنونیم از همه دوستایی که تا این مدت همیشه کنارمون بودن و تنهامون نزاشتن مخصوصا تو این مدتی که بابایی مسافرت رفته بود...توی این مدت به قدری کامنتهای زیبا و با احساسی برامون اومده بود که واقعا شرمنده دوستای عزیزمون شدیم..از همتون ممنونیم ..بدونین که خیلی دوستون داریم
و اینکه بابایی از مسافرت برگشت و به تنهاییمون خاتمه داد شکر خدا...
آرادی از دیدن بابایی گل از گلش شکفته بود و نمیدونست که چطوری عوض این چند روزو در بیاره...مرتب توی بغلش بود و بوسش میکرد... به بهانه های مختلف از جاش بلندش میکرد...بابایی هم که بدتر از اون...انگار خیلی بیشتر از ما دلش برامون تنگ شده بود به طوری که به سرعت خودشو به خونه رسونده بود...صبح از مشهد حرکت کرده بود و ساعت 9 شب خونه بود...
بابایی چیز خاصی برامون نگرفته بود آخه چون ایام تعطیلی و وفات بود همه جا تعطیل بوده واسه همین نتونسته بود برامون سوغاتی خاصی بگیره فقط یه شال برای من و یه کوله پشتی و یه دونه ارگ هم برای آرادی و چند قلم هم سوغاتی برای مادر بزرگا و خاله ها و عمه گرفته بود...ولی فردای روزی که اومده بود بردتمون بازار و برای من 2 تا بلوز و یه دونه شلوار و برای آراد هم 2 تا عروسک گرفت...بابایی دستت درد نکنه..
اینم از وسایل آرادی...