آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

آراد نبض زندگی

مسافرت مجردی....

سلام عزیز دل مامان.... چند روز پیش از خاله شهره شنیدم که میخواد چند روزی به همراه دخمل گلش تنهایی یه مسافرت چند روزه برن شهرستان خونه خاله م اینا ....چند وقتی بود که خاله شهره از کار زیاد شکایت داشت و میخواست یه حال و هوایی عوض کنه... منم گفتم حالا که شما دارین میریم من و آراد هم با شما میایم تا ما هم کمی روحیمونو شارژ کنیم ...به بابایی که گفتم استقبال شایانی به عمل آورد و گفت که واسه عوض شدن روحیتون خوبه ....این شد که کوله بارمونو بستیم تا برای اولین بار بدون بابایی بریم مسافرت ....شب جمعه به همراه خاله شهره اینا عازم شدیم که بابایی زحمت کشید و مارو برد.. . شب ساعت 12:30 رسیدیم خونه خاله جونم اینا که از قضا شوهر خالمم خ...
10 خرداد 1392

بازی وبلاگی....

سلام عزیز دل مامان.... عزیزم ما از طرف نازیلا جون مامان علی اصغر جیگر به این بازی دعوت شدیم.....جا داری اینجا از نازیلا جون تشکر کنیم که مارو قابل دونستن و به این بازی دعوت کردن.... پایین چند تا سوال اومده که باید بهشون جواب بدیم.....سوالای جالبین.... 1 :بزرگترین ترس تو زندگیت چیه؟ از دست دادن پدر و مادر عزیزم. 2 :اگه 24 ساعت نامرعی بشی چیکار میکنی؟ میرم به یه جای ممنوع الورود ببینم چرا ممنوع شده. 3 :اگه غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن 5 الی 12 حرفت رو داشته باشه اون چیه؟ سلامتی همه مریضها. 4 :از میان اسب و پلنگ و عقاب کدومو دوست داری؟ اسب به خاطر نجابتش. 5 :کارتون مور...
10 خرداد 1392

روز پدر مبارک....

همسر عزیزمممممممممممممم .......پدر مهرباننننننننننننننننننننننن....روزت مبارک... عزیزم...ممنون به خاطر تمام زحماتی که در حق و من و آراد عزیزم میکشی تا ما همیشه در رفاه و آسایش باشیم........با وجود تمام خستگی از کار بازم وقتی میای خونه یه دنیا آرامش با خودت میاری و همیشه پشت و پناهمون هستی....با هیچ کلمه ای نمیتونم بیان کنم که چقدر دوستتتتتتتتتتتت دارم....از خدای بزرگ و مهربون تمنا دارم که همیشه سلامت باشی و سایه پر مهرت بالای سر من و آراد عزیزم باشه....غم و غصه ها به دل مهربونت راه پیدا نکنه و همیشه لبات خندون باشه.... عزیزدل مامان...آراد عزیزم همیشه مواظب بابایی  باش و همیشه دوسش داشته باش....بابایی یکی از بهترین با...
3 خرداد 1392

این روز های ما....

سلام عزیز دل مامان.... مامانی قربونت بره که کلی بزرگ و آقا شدی...یه مدتی میشه که یکم سرمون شلوغه و نمیتونم تند تند بیام و برات مطلب بزارم...دیگه چیزی به عروسی خاله سمانه نمونده و ما هم در حال آماده کردن مقدمات عروسی هستیم...به قدری کارام به هم ریخته که نمیدونم به کدومشون برسم...یه پامون بیرونه و در حال خرید یه پامونم تو خیاطی و مشغول انجام کارای خونه.... از پسر گلم بگم که دیگه برای خودش یه تیکه آقا شده...کمتر اذیتم میکنی و خورد و خوراکتم بهتر شده....راستی یادم رفته بود بگم که الان یه 2 هفته ای میشه که شیر خودم بازت کردم .....الهی فدای تو بشم که زیاد اذیت نکردی و از اونی که من فکر میکردم راحتتر جدا شدی...قربونت برم که ...
28 ارديبهشت 1392

دیدار وبلاگی 2.....

سلام عشق و زندگی مامان.... عزیز دلم دومین قرارمون با دوستای وبلاگیمون به دعوت عاطفه جون مامان الای بود که تو پارک منظریه گذاشته شده بود.... اولش چون یه کم کار داشتم فکر نمیکردم که بتونیم بریم...ولی تا عصر شد ناخداگاه تموم کارا تموم شدن و من هم از بابایی خواستم که ببرتمون سر قرارمون... کسایی که اومده بودن عبارت بودن از: شهرزاد جون و نی نی نازش آراد جون. عاطفه جون و دختر شیطونش الای. نازیلا جون و علی اصغر جون. عمه سولماز و هومن جون... من و تمام عشقم آراد. پارک منظریه جای خوب و قشنگی بود که ما اولین بار بود که رفته بودیم...دست عاطفه جون درد نکنه که باعث شد اونجارو هم ببینیم...شهرزاد جون هم...
21 ارديبهشت 1392

روز مادر مبارک.......

   سلام به همه مامانای گلمون.... میلاد با سعادت حضرت فاطمه زهرا(س)و روز مادر و روز زن مبارک همه مامانای گلمون باشه.... سلام مخصوص هم به تنها دلیل بودنم آراد جون که با اومدنش مادر نام گرفتم...مرسی عزیز مامان...مرسی از حضور گرمت...خدایا هزاران هزار بار شکرتتتتتتتتتتتتتت که این فرشته رو به من دادی که به یمن بودنش مادر نام بگیرم........خدایا ممنوممممممممممممممم ازت...                           ...
11 ارديبهشت 1392

دیدار وبلاگی...

سلام به همه دوستان گلمون....امیدوارم که حالتون خوب باشه... این یه پست ویژه هستش برای دعوت به یک ملاقات وبلاگی....میخواستم به دوستایی که تبریز زندگی میکنن پیشنهاد بدم تا با هم یه دیداری داشته باشیم...هم بیشتر با هم آشنا بشیم و هم اینکه نی نی هامون با همدیگه از نزدیک آشنا بشن.... نظرتون چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نظراتتون برام بگین تا یه جاییرو به اتفاق انتخاب کنیم و با هم دیدار داشته باشیم.... البته من یه جایی رو مدٌٍ نظرم هست....ولی دوست دارم با هم مشورنت کنیم....جای پیشنهادی من شهر بازی لاله پارک....نظر شما چیه؟؟؟؟؟؟؟؟ دوست دارین با هم ملاقات داشته باشیم؟؟؟؟؟؟؟؟ در ضمن اگه دوست داشتین میتونین به دوستای خودت...
4 ارديبهشت 1392

آرادی در تولد....

سلام جگر گوشه مامان... عزیز دلم دیروز تولد هومن (پسر عمت) دعوت بودیم...تولد 2 سالگیش....هومنیییییییییییییییی تولدت مبارک...ایشالا تولد 120 سالگیت... قرار شده بود یه تولد خودمانی گرفته بشه...واسه همین برای شام دعوت شده بودیم...قرار بود تولد بعد از شام برگزار بشه...ما هم عصری لباسامونو پوشیدیم و آماده شدیم تا بریم تولد...همین که وارد خونه عمه اینا شدیم از دیدن بادکنکا اونقدر ذوق کرده بودی که به غیر از بادکنک چشمت هیچ کسو نمیدید...هر چقدر توان داشتی با هومن بادکنک بازی کردین .... به غیر از ما آتا اینا و عزیز جون اینا و خاله شهره اینا هم بودن که دور هم یه تولد کوچولو گرفتیم...به شما و هومن که خیلی خوش گذشت... با صدای...
31 فروردين 1392

شهر بازی....

سلام عش بی همتای مامان... عزیز دلم هوای بهاری جون میده واسه بیرون رفتن و گردش....این روزا اصلا دلم نمیخواد که توی خونه بمونم...بیشتر دلم میخواد با هم بریم پارک و پیک نیک...دلم میخواد تا هوا گرمتر نشده بیشتر از هوای آزاد لذت ببریم...چند روز پیش تصمیم گرفتیم یه سر بریم لاله پارک تا هم کمی بگردیم و خرید کنیم و هم این که شمارو ببریم شهر بازی....بعد از اینکه خریدامونو کردیم رفتیم داخل شهربازی و تا میتونستی بازی کردی...قربونت برم ...خوشحالم از شاد بودنت... تا میتونستی توی شهر بازی" بازی کردی و ما هم از دیدنت کلی ذوق کردیم...اولش از بعضی از وسایلای بازی میترسیدی ولی رفته رفته ترس ریخت و اونجارو گذاشته بودی روی سرت...برای خودت این ...
25 فروردين 1392