آرادی در تولد....
سلام جگر گوشه مامان...
عزیز دلم دیروز تولد هومن (پسر عمت) دعوت بودیم...تولد 2 سالگیش....هومنیییییییییییییییی تولدت مبارک...ایشالا تولد 120 سالگیت...
قرار شده بود یه تولد خودمانی گرفته بشه...واسه همین برای شام دعوت شده بودیم...قرار بود تولد بعد از شام برگزار بشه...ما هم عصری لباسامونو پوشیدیم و آماده شدیم تا بریم تولد...همین که وارد خونه عمه اینا شدیم از دیدن بادکنکا اونقدر ذوق کرده بودی که به غیر از بادکنک چشمت هیچ کسو نمیدید...هر چقدر توان داشتی با هومن بادکنک بازی کردین....
به غیر از ما آتا اینا و عزیز جون اینا و خاله شهره اینا هم بودن که دور هم یه تولد کوچولو گرفتیم...به شما و هومن که خیلی خوش گذشت...
با صدای هر آهنگی که پخش میشد وسط خونه نانای میکردین و کلی ذوق میکردین...خلاصه همرو همچین به خودتون مشغول کرده بودین که اصلا نفهمیدیم کی ساعت شد 12 که یواش یواش آماده شدیم تا برگردیم خونمون...
برای هومن هم کادو پول دادیم تا خودشون هر چی دوست داشتن بگیرن...هومنی یه بار دیگه تولدت مبارک...
شب خوبی بود...به آرادی که خیلی خوش گذشت...از ذوقش شام درست و حسابی هم نخورد...فقط تا تونست بادکنک تروکوند و نانای کرد....قربون پسر خوبم برم که به تولد دوستش کلی شور انداخته بود....
عزیز دلم انش الله دلت همیشه شاد و لبت همیشه خندون باشه....دوست دارممممممممممممم اندازه تموم دنیا..........