مسافرت مجردی....
سلام عزیز دل مامان....
چند روز پیش از خاله شهره شنیدم که میخواد چند روزی به همراه دخمل گلش تنهایی یه مسافرت چند روزه برن شهرستان خونه خاله م اینا....چند وقتی بود که خاله شهره از کار زیاد شکایت داشت و میخواست یه حال و هوایی عوض کنه...
منم گفتم حالا که شما دارین میریم من و آراد هم با شما میایم تا ما هم کمی روحیمونو شارژ کنیم...به بابایی که گفتم استقبال شایانی به عمل آورد و گفت که واسه عوض شدن روحیتون خوبه....این شد که کوله بارمونو بستیم تا برای اولین بار بدون بابایی بریم مسافرت....شب جمعه به همراه خاله شهره اینا عازم شدیم که بابایی زحمت کشید و مارو برد...
شب ساعت 12:30 رسیدیم خونه خاله جونم اینا که از قضا شوهر خالمم خونه نبود و برای کارش چند روزی رفته بود یه شهر دیگه....یعنی هممون مجرد شده بودیم....من و شما و خاله شهره و ساغر و خالمو بچه هاش....خالم اینا از دیدن ما کلی خوشحال شدن و ما هم خوشحالتر از اونا....مدت مسافرتمون 4 روز طول کشید که توی این 4 روز تا تونستیم دلخوشی کردیم....خونه خاله جونم اینا 2 تا حیاط خیلی بزرگ داره که شما تا تونستین اونجا بازی کردین و خوش گذروندین....
عصرها هم ما به شما ملحق میشدیم و توی حیاط با صفاشون کلی با بچه های خالم بازی میکردیم ...واقعا این چند روز خیلی بهمون خوش گذشت....جا داره اینجا از خالمو دختر خاله هام و پسر خاله عزیزم تشکر کنم که تا تونستن بهمون محبت کردن و از هیچ سعیی برای مهمون نوازی در حقمون کوتاهی نکردن...ایشالا که لیاقت داشته باشیم و بتونیم محبتشونو جبران کنیم...
از قند عسلم بگم که واقعا خدا برام یه تیکه جواهر فرستاده....توی این چند روز اصلا اذیتم نکرد و فقط مشغول بازی با بچه ها بود....یه عصر هم همگی رفتیم پارک که تا تونست بازی کرد و و گذاشت تا مامانش خوب استراحت کنه و از مسافرتش لذت ببره....روز آخر هم رفتیم باغ خالم اینا که اونجا هم خیلی خوش گذشت....کلی هم از باغ برگ مو چیدیم برای دلمه.....که وقتی برگشتیم عزیز برامون یه دلمه ای درست کرد که جای همه خالی خیلی چسبید....
مسافرت کوتاه ولی خیلیییییییییییییییی خوبی بود....بهمون فوق العاده زیاد خوش گذشت....موقع برگشتن اصلا دلم نمیخواست برگردم ولی چون دلم برای بابایی و مامانم اینا خیلی تنگ شده بود مجبورن برگشتیم ولی از خاله اینا قول گرفتیم که به محض تموم شدن امتحانات بچه ها اونم هم بیان....
کلی هم با هم عکس گرفتیم....بفرمایین اینم از عکسا
اینجا عسل مامان داره هلو میچینه...البته هنوز کال بودن..