آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

آراد نبض زندگی

آی تن جون...

عزیز دل مامان تو این پست میخوام عکس دخمل گوچولوی خاله مینا(دوست مامانی)که اسمش آی تن یعنی دختر ماه پیکر رو برات بزارم... دلم ببین اگه میپسندی زود دست به کار شیم...   ...
14 تير 1391

خرید...

سلام گل سرسبدم... دیروز عصر بابایی زودتر اومد خونه تا با هم بریم بیرون هم یه گشتی بزنیم و هم اینکه برای نانازم کمی خرید کنیم... از اونجایی که عصری خوب خوابیده بودی کاملا قبراق و سر حال بودی و از خنکی هوا کیف میکردی... میخواستم برات چند تا بادی بگیرم ...ولی بعدش نظرم عوض شد و برات لباس گرفتیم... اینم از عکساش... این دو تا دست لباس پایینی رو هم خاله شهره از تهران برات گرفته آورده...دستش درد نکنه...خیلی ناناسن... بعدش هم رفتیم عکاسی و عکس گل پسرمو که تو عقد خاله سمانه اینا انداخته بودیم و گرفتیم و برگشتیم خونه...عص خیلی قشنگی بوددد...عکس آراد گلمو توی پست بعدی تهناییییی میزارمش...بوسسسسسسسسسسسس....   &n...
13 تير 1391

11 ماهگی نفسم...

سلام عزیز دل مامان... قربون شکل ماهت خودم تنهای تنها... بالاخره 11 ماهگیت هم تموم شد...فقط یک ماه دیگه مونده تا پسرم یکساله بشه...فدای اون وجود نازنینت بشم که اومدنت زندگیه زیبامو زیباتر کردی...11 ماهگیت مبارک .... این 11 ماه چقدر زود تموم شد...انگار همین دیروز بود که توی بیمارستان دادنت بغلم...وااااااای چه احساس قشنگی...با کل دنیا عوضش نمیکنم.... تمام هستی ام...نفسم به نفست بنده... دوست دارم.....عاشقتم......بدون تو من هیچم....میمیرم.... ...
11 تير 1391

رور مادر...

                 این هم از اولین روز مادر بودنم در کنار آراد عزیزم....واااااااااااااااای چه حس قشنگی....به قدری زیبا و پر از احساسه که با هیچ زبونی قادر به گفتنش نیستم...فقط همین قدر میتونم بگم که از خوشحالی میخوام تا اوج آسمونها پرواز کنم...عزیزم ممنون که با در کنارم بودن این لذت زیبای مادر بودنو به من دادی...خدارو هزاران هزار بار شکر....                                   حالا میخوام از اولین روز مادر بودنم برات بنویسم...طبق معمول هر صبح که پسر نانازم از خواب بیدارم میکنه امروزم با سر و صدایی ...
10 تير 1391

اینم ار نی نیه خاله مینا...

سلام ملوسم... بالاخره امروز نی نیه خاله مینا هم بدنیا اومد...ایشالا که قدمش مبارک باشه... این نی نیه ناناز دخمله...ولی ما هنوز ندیدیمش...آخه من نتونستم برم بیمارستان ...چون هم کلی کار داشتم و هم اینکه کسی نبود تا ازت مراقبت کنه...واسه همین نتونستم برم...ولی خیلی دلم میخواد ببینمش... سر فرصت میبرمت خونشونو باهم نی نیرو میبینیم و کلی هم ازش عکس میگیریم و میزاریمش توی وبمون...    امیدوارم برای هم دوستای خوبی باشین... دوستتون دارم هواررررررر تا....   ...
8 تير 1391

برفی...

سلام نفس مامان... موضوع پست امروزمون مربوط میشه به یه گربه خیلی ملوس که اسمش برفیه... اگه بدونی که چه بلاهایی سر این طفل معصوم میاری...یا دمشو میکشی...یا موهاشو میکنی..عوض اینکه تو ازش بترسی اون از تو میترسه و از دستت فرار میکنه...آخه خیلی کوچولوه..فقط 2 ماهشه... این یه نمونه ی اذیت کردنته... بیچاره نمیدونه کجا فرار کنه... و....در ادامه مطلب چند تا عکس ازت میزارم تا کیفشو ببری.. عکسای جدید این گل پسر... آخه بچه توی کمدت دنبال چی میگردی؟ اینم دکوراسیون جدیده که جایگزین قبلیا شده... فضوللللللللللللللللللل... قربونت برم با اون لباس چرکت... بابا خوش تیپ... آخه قربونت ...
7 تير 1391

عاشقانه...

سلام عشق من... توی این پست اومدیم ابراز علاقه کنیم..اومدم بگم که چقدر عاشقتم و روز به روز هم عاشقتر میشم...قربونت برم من که چقدر روز به روز بزرگتر و نمک تر میشی... یه نمونه بارزش همین عکس پایینی... یا این... گاهی وقتها اونقدر خوشمزه و نمک میشی که من درسته میخوام قورتت بدم...آخ نمیدونی که چه کارایی میکنی...مثلا یه موردش اینه که وقتی میخوای خودتو لوس کنی لباتو میاری میچسبونی به صورتم ..یعنی داری بوسم میکنی...همه جای صورتم خیس میشه... . آخ مامانی به فدات... عزیزم....عمرم....نفسم... عاشقانه میپرستمت...به قدری عاشقتم که حد و مرز نمیتونم براش قایل بشم... نفسم به نفست بنده...هر روز از خدای بزرگ میخوام که همیشه و در تما...
5 تير 1391

بازی گوشیهای پسر گلم...

سلام گل سر سبد مامان... اول از همه معضرت که دیر به دیر میام واسه مطلب گذاشتن...آخه عزیز دل مامان بازم مشکلمون برطرف نشده..نه میتونیم عکس آپلود کنیم نه میتونیم نظر بزاریم واسه همین کمی بی حوصله شدم واسه مطلب نوشتن...ولی با این همه بازم اومدم تا امروز از بازی گوشی هات بگم .که چقدز بلا شدی و آسایش برام نذاشتی...مامان به فدای تمام شلوغیات...                                                    تو این پست...
28 خرداد 1391