آرادی کچل شده...
سلام کوچولوی کچل مامانییییییی...
گفتم کچل آخه عزیز دلم مامانی بلایی سرت آورده که بیا و تماشا کن....
چند روزی بود که آقاجون اینا رفته بودن مسافرت و ما هم خونه نشین شده بودیم...دختر خالم مبینا از ماه عسل برگشته بود رفته بودن دیدنش
ساغر هم طبق معمول که هر وقت آقاجون اینا میرن مسافرت مهمون ما میشه اومده بود خونمون...بیچاره از دستت چه هااااااااااااااااا که نکشید...بلایی سرش آوردی که فکر نکنم حالا حالا ها دیگه بیاد خونمون...یا موهاشو میکشیدی یا دفتر و کتاباشو پاره میکردی که آخر سر کم مونده بود اشکشو در بیاری که خوشبختانه باباش اومده و بردتش خونشون...
ظهری که ساغر خونمون بود هر کاری کردم بخوابی گفتی بکشی هم نمیخوابم ....منم تصمیم گرفتم ببرمت حموم که خسته بشی بیای بخوابی تا این طفل معصوم هم کمی به درساش برسه...
گذاشته بودمت توی وان و وسایل بازیتم ریخته بودم جلوت تا میتونی بازی کنیتا هم کمی خسته بشی تا خدا خودش بهمون رحم کنه و شما بخوابی ما هم به کار و زندگیمون برسیم...
از چند وقت پیش به خاطر اینکه جلوی موهات کمی کم پشت بود میخواستم موهاتو از ته بتراشم تا کمی تقویت بشه ولی چون دوست نداشتم کچلت کنم جرئت نمیکردم...تا بالاخره اون روز که حموم بودیم تصمیم گرفتم کچلت کنم...ولی کاش اینکارو نمیکردم...کلی عذاب وجدان گرفتم...
ولی خوب کاری بود که کرده بودم...کچل شده بودی...
از حموم که اومدی بیرون ساغر کلی تعجب کرده بود و کلی دعوام کرد که چرا این جوریت کردم...
تازه این خوب بود خاله شهره که دید کم مونده بود گریه کنه و یک دست کتک هم به من بزنه که چرا این بچرو این جوریش کردی...خودمم خیلی ناراحت شدم...
از اون روز هر روز مرتب دوبار کف کلت روغن زیتون و روغن بادام تلخ میزنم تا لااقل که این جوری شدی موهات تقویت بشن...یه کلاه نخی نازک هم میزارم روی سرت تا الان که مو نداری سرما نخوری...
دلم نمیخواد ازت عکس بزارم...میترسم بزرگ بشی و عکستو ببینی ناراحت بشی که چرا مامانی این بلارو سرت آورده...
معذرت عزیز مامان...همش بخاطر خودت بود تا وقتی بزرگ شدی موهای پر پشتی داشته باشی و ازشون لذت ببری...
پ . ن:ولی یه چیزی بگم؟از اونی که بودی تخس تر شدی...کله گچلت شیطونتر نشونت میده...
قربونت برم منننننننننننننننننننننن.....