آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

آراد نبض زندگی

اولین مسافرت سال 92...+سورپرایز...

1392/1/6 0:07
نویسنده : مامان آراد
1,367 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان....

و سلام به همه دوستای گلمون...حالتون خوبههههههه؟امیدوارم همیشه خوش و سر حال باشین...دوستون داریم فراوان....

و اما مسافرت اولین روز سال جدیدمون....یکم فروردین توی خونه بودیم که خاله بهاره اینا اومدن برای عید دیدنی خونمون...بعد از اونا هم عزیز اینا با خاله شهره اینا اومدن....نشسته بودیم داشتیم صحبت میکردیم که به پیشنهاد عمو حجٌٍٍت (شوهر خاله بهاره)تصمیم گرفتیم یه مسافرت 2-3 روزه بریم همدان...در عرض 3 ساعت همه آماده شدیم و حرکت کردیم ...آتا و آنا اینا رو هم با خودمون بردیم...به قدری این تصمیم و حرکت  آنی بود که اصلا نفهمیدم کی رسیدیم همدان...مسافرت با حالی بود...

صبح روز دوم فروردین چند ساعت بعد از ما خاله سمانه اینا هم به ما ملحق شدن...بعد از خوردن صبحانه و بازدید از مقبره عین القضات همدانی تصمیم گرفتیم قبل از همدان گردی اول بریم غار علی صدر...قربون عظمت خدا برم که چه چیزا خلق کرده...ما اولین باری بود که میرفتیم همدان...واسه همین برامون خیلی جالب بود مخصوصا غار علی صدر...

از هوای حاکم توی غار واقعا احساس آرامش میکردم...گل پسر مامانی هم که دست از سر عمو رحیم بر نمیداشت...بیچاره از دست آرادی یه لحظه آرامش نداشت...ولی خداییش عمو رحیم هم خیلی دوست داره و کلی باهات بازی کرد...عمو رحیم گل شرمنده محبتاتیم...

توی علی صدر واقعا بهمون خیلی خوش گذشت...فقط یه مقدار هوا سرد بود که اونم یه جورایی تحمل کردیم...عصری دوباره برگشتیم همدان و یه جای خیلی خوبی اجاره کردیم و شب اونجا موندیم...

واما روز سوم فروردین که مصادف بود با تولد مامانی همگی با هم رفتیم دهکده توریستی گنج نامه ....البته قبل از رفتن به گنج نامه یه سر رفتیم مقبره ابن سینا و بعد از بازدید اونجا رفتیم گنج نامه....با اینکه از جشن و کیک و بزن و برقص خبری نبود ولی از اینکه همه عزیزانم کنارم بودن یکی از بهترین تولد های زندگیم بود...مرسی از حضور همه که واقعا باعث قوت قلبم بودن.

...وقتی که بابایی میخواست تولدمو بهم تبریک بگه و بوسم کنه آرادی زودی اون لبای نازشو آورد جلو یه بوس جانانه بهم داد که اون موقع احساس کرد تموم دنیارو بهم دادن....عاشقتم عزیز مامان


خدارو هزاران هزار بار شکر که با وجودت گرمای زندگیمون بیشتر کردی....وجودت بهم آرامش میده....مرسی از بودنت...

نهارو هم سلطانیه خوردیم و کمی هم اون ورارو گشتیم و دوباره اومدیم داخل شهر...یه مقدار خرید داشتیم که انجامشون دادیم...از همدان خیلی خوشم اومد...مغازه های صنایع دستی داشت که واقعا آدم با دیدنشون سر ذوق میومد...چند تا صنایع دستی واسه خونمون گرفتم و دوباره برگشتیم محل اسکانمون....

و سر انجام روز چهارم فروردین بعد از خوردن صبحانه به طرف تبریز حرکت کردیم...برای نهار تو شهر ابهر نگه داشتیم و توی یکی از پارکای ابهر یه نهار خیلی خوشمزه خوردیم و بچه ها هم توی شهر بازی اونجا کلی بازی کردن....آراد از بس این ور و اون ور دویده بود که قبل از سوار شدن به ماشین گرفت خوابید و نزدیکای تبریز از خواب بیدار شد....

رسیدیم که تبریز از مامان اینا خواستیم تا برن خونه و ما هم بریم شام بگیریم برگردیم...میخواستیم بریم از جگر پزمون جگر بگیریم که از شانسمون بسته بود واسه همین رفتیم کباب گرفتیم و برگشتیم خونه عزیز اینا ...بعد شام همه رفتن خونه خودشون و ما هم برگشتیم خونه خودمون...

مسافرت کوتاه مدت ولی خیلی خیلی خوبی بود ...به ما که خیلی خوش گذشت...خدارو شکر که به سلامتی رفتیم و برگشتیم...الهی که همه مسافرا به سلامتی به مقصدشون برسن...انش الله که به همه خوش گذشته باشه...برای همگی سال خوبی رو آرزومندم....

امیدوارم سال جدید برای همه سالی باشه توام با سلامتی و شادابی....هر کی هر خواسته ای از خداوند داره به خواسته اش برسه...گل خنده همیشه روی لبانتون شکفته باشه....

دوستون داریم...


بعدا نوشت:عصری رفتم خونه عزیز اینا ...بعد از چند دقیقه بابایی هم که بیرون بود اومد اونجا...بعد همو علی هم اومد...یه جورایی احساس میکردم همگی مشکوکن ولی با خودم میگفتم لابد من اینجوری فکر میکنم...بعد از شام عزیز و خاله شهره رفته بودن توی اتاق که یه جورایی بهشون ظنین شدم...تا من رفتم توی اتاق عزیز اومد بیرون و بعد از چند دقیقه مارو صدا کرد ...تا اومدم بیرون همگی یهویی دست زدن....تازه 2 زاریم افتاد...بابایی سورپرایزم کرده بود و برام یه تولد کوچولو گرفته بود...

البته اینجای کیکو آرادی دست کاری کرده بود...نیشخند

وای که چقدر ذوق زده شدم....میگم چرا اینا مشکوک میزننا....نگو برام تولد گرفتن و خودم خبر ندارم...شب خیلی خوبی بود... عزیز و خاله جون هم دستشون درد نکنه که برام کادو های خیلی قشنگ گرفته بودن...از اینجا از همشون تشکر میکنم ...ایشالا که زنده باشین...لیاقت داشته باشم بتونم جبران کنم....

دوستون دارممممممممممممممممم....

اینم از گلهایی که بابایی برام گرفته بود....مرسی عزیز دلم...خیلی دوست دارم...


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مامان سویل واراز
7 فروردین 92 0:21
.
زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست

و قشنگترین لحظه لحظه روییدن توست

سالروز تولدت را با تقدیم یک سبد گل سرخ تبریک میگویم




ممنون دوست عزیزم...
واقعا باعث افتخاره از داشتن دوستانی مثل شما
هلسا
7 فروردین 92 14:29
سلام خاطره جونم
با آروزی بهترین ها میلادت رو تبریک میگم و سالهای به این خوبی و زیبایی رو در کنار عزیزانت برات آرزومندم
هیچ جشنی مثل جشن میلاد عزیزامون لذت بخش و دوست داشتنی نیست البته پدرم همیشه میگه روز وصال و سالگرد رسیدن به عشقت قشنگترین بهونه واسه جشن گرفتنه
خیلی از سورپرایز خوشم می یاد همیشه خوب سورپرایز بشی دوست خوبم


سلام عزیز دلم...
قربون دل مهربونت برممممممممممممم...
یه دنیا ممنون
مامان ال آی
8 فروردین 92 20:04
سلام عزیزم سال نو مبارک
تولدت هم مبارک ایشااله 120 ساله بشی در کنار پسر و همسرت
راستی عکس هاتون هم خبر میده از خوش گذشتن عید
دلم برات تنگ شده


قربونت برم خانومی..
دل منم براتون تنگ شده
مامانی درسا
9 فروردین 92 4:14
عزیزم خاطره جون و اراد عزیزم
خداوندا دوستانی دارم که در اعماق قلبم جاى دارند؛ آنان شایسته محبتند و یادشان مایه ى آرامش جان، در این ایام آغازین سال جدید عزت و غرور شان التیام و اعتلا و سلامت و شاد بدارشان.
سال نو مبارک


ممنون عزیز دلم..
سال نو شما هم مبارک
بهاره مامان ونداد
9 فروردین 92 23:23
تولدت مبارک مامان خاطره عزیز امیدوارم سال پر از خوشی پشت سر بزاری
سال نو رو هم بهتون تبریک میگم


ممنون عزیزم..سال نو شما هم مبارک
سمیرا
10 فروردین 92 23:10
ای جونم مامان خوشگل و خوشتیپ تولدت مبارکککککککککک



قربونت برم...ممنون عزیزم
مامان آروین (مریم)
12 فروردین 92 8:26
از عکسا معلومه که حسابی بهتون خوش گذشته ...... امیدوارم همیشه به شادی و خوشی و گردش با خانواده محترمتان ..... تولدتون هم مبارک ... کیکیتون خیلی قشنگ بود خوشم اومد ........
خصوصی


جای شما خالی...ممنون از لطفتون...
سمیرا
13 فروردین 92 12:50
آخ که من کیففففففففف میکنم شما دوتارو میبینم
خوش به حال بابایی
مامان خوشگللللللل پسر خوشگللللللللل چه کیفی میکنه


قربونت برم عزیزم...شما همیشه لطف دارین
منا مامان امیرسام
14 فروردین 92 1:39
___________________--------
_________________.-'.....&.....'-.
________________\.................../
_______________:.....o.....o........;
______________(.........(_............)
_______________:.....................:
________________/......__........\
_________________`-._____.-'شاد باشي مهربون
___________________\`"""`'/
__________________\......,...../
_________________\_|\/\/\/..__/
________________(___|\/\/\//.___)
__________________|_______|آرزومند آرزوهــــاي قشنگت
___________________)_ |_ (__
________________(_____|_____)
............ *•~-.¸,.-~* سال نو مبارک *•~-.¸,.-~*............



مامان آروین (مریم)
14 فروردین 92 14:38
نمی دانم آرزویت چیست!

اما برای رسیدن به آرزویت دستانم به آسمان جاری

و سبزه دلم را به نیت تو و آرزوهایت، هر چه که هست، گره زدم .



مامان رويين
17 فروردین 92 11:36
سال نو مبارك
=D
تولدتون مبارك انشاالله دركنار خانواده قشنگتون پاينده باشيد.
آراد رو ببوسيدش


سال نو شما هم مبارک...ممنون از لطفتون..بوس
مرجان مامان آران
17 فروردین 92 22:02
تولدت مبارک عزیز دلمممممممممممممم ببخشید من نبودم دیر تبریک میگم خاطره جون خوشگل مهربونمممممممم


مرسی خانومی...قربونت برم...لطف داری شما
مامان مهبد كوچولو
19 فروردین 92 9:39
خاطره جونم تولدت مبارك . ايشالله كه 1000 ساله شي و هميشه از اين سورپرايز هاي قشنگ واست انجام بشه . پس كيك به ما نميدي ؟؟


ممنون عزیزم...
الهه مامان یسنا
20 فروردین 92 1:08
به به میبینم که یه تفاهم دیگه پیدا کردیم و هردو فروردینی هستیم خیلی خوبه تو اولین ماه سال تولدت باشه نه!!!
تولدت مبارک عزیزم... همیشه شاد باشی و خوشبخت


وای چه خوب...تولد شما هم مبارک...
من که کیف میکنم تولدم اولین ماه ساله...
و همچنین خانومی
شهرزاد
20 فروردین 92 17:45
همیشه به گردش و خوشی یادش بخیر ما زیاد می رفتیم همدان چون اراک نزدیک به همدانه ولی سال پیش قبل از اینکه آرادی اصلا" وجود داشته باشه رفتیم اون یه حال دیگه ای داد بهمون بعد از اون بود که آراد اومد


ممنون خانومی...خدا آرادتو رات نگه داره...انش الله سفر های بهتری با هم برین و همیشه خوش باشین
فریبا
22 فروردین 92 2:56
تولدت مبارک مامانی.ایشالا صدو بیست ساله بشی و سایه ات بالای سر پسری.


ممنون فریبا جون...سلامت باشی
هدا مامان رها
17 اردیبهشت 92 10:42
سلام
ماشالا چه کوچولونازی دارین.خدا براتون نگه داره
به وبلاگ منم سر بزنین خوشحال میشم


سلام.
ممنون از لطفتون ...سلامت باشین
چشم حتما
نفیسه
5 خرداد 92 1:55
سلام.ماشالله آرادجون خیلی ناز وبانمکه..خدابراتون نگهش داره...اگه برای تبادل لینک موافق بودید به وبلاگ پسر من هم سربزنید..خوشحال میشم


سلام...ممنون از لطفتون...چشم حتما...
مامان رهام
23 تیر 92 3:40
عزیزم ای کاش می دونستم اومدید شهرمون میزبانتون میشدم


ممنون