سفر شمال...
سلام عشق مامان...
امروز اومدم از سفر شمالمون برات بنویسم و برات تعریف کنم که چقدر این شمال رفتنمون با شمال رفتنایه دیگمون متمایز بود و چقدر بهمون خوش گذشت ...آخه عزیز دل مامان تو کنارمون بودی و با بودنت لذت سفرمونو هزار برابر کرده بودی...
مامان فدات بشه...
از چند وقت پیش تصمیم داشتیم که یه سفری به شمال بریم و یه آب و هوایی تازه کنیم که قسمتمون این هفته بود...
پنج شنبه 9 شهریور وسایلامونو جمع کردیم و آماده حرکت شدیم که یهو بابایی خواست که پسر داییش هم زنگ بزنه که اگه میخواد اونم باهامون بیاد...زنگ زدن ما همانا و موافقت کردن عمو رحیم(پسر دایی بابایی)هم همانا...
بالاخره ساعت 4 بعد از ظهر حرکت کردیم..
به خاطر ترافیک و چند تا تصادف که توی جاده اتفاق افتاده بود و خوش بختانه هم کسی چیزیش نشده بود ساعت 10 رسیدیم سرعین...
بابایی نمیخواست بریم سرعین ولی وقتی دیدیم که دیگه دیر وقته و در ضمن من هم میخواستم گردنه حیرانو صبح زود ببینم واسه همین شب و موندیم سرعین...
آب گرم هم رفتم...آش دوغ هم خوردیم...
هوای سرعین خیلی خیلی سرد بود...
صبح فردا ساعت 7 به طرف گردنه حرکت کردیم و صبحونه رو هم اونجا املت خوردیم...خیلی چسبید...هوا خیلی خنک و نم نم هم بارون میبارید...
بعد رفتیم آستارا...
کلی هم از بازارش خرید کردیم و رفنیم طرف بندر انزلی...برای شام ماهی خریدیم و بابایی کباب کرد...خیلی خوشمزه بود...
شبو یه ویلا گرفتیم و موندیم انزلی...
البته قبل از انزلی رفتیم ساحل گیسوم...چقدر جای قشنگ و رویاییه...
توی دریای گیسوم کلی آب بازی کردی و مامانی هم کلی ازت عکس گرفت...
بعد انزلی هم رفتیم لاهیجان و بعدش هم رامسر...
جواهر ده هم رفتیم که خیلی خیلی خوش گذشت...
از پسر گلم بگم که در کل زیاد اذیتم نکرد فقط بعضی وقتا الکی بهونه میگرفت...
پشت ماشین و پر از پتو کرده بودم که پسرم اونجا با عمو رحیم واسه خودش صفا میکرد..وقتی هم که خوابش میومد همونجا لالا میکرد.
الهی که مامانی دورت بگرده...
مسافرت خوبی بود و بهمون کلی خوش گذشت...
و اما ...عکسا در ادامه مطلب...
ساحل گیسوم..
اینجا بابایی پاهاتو انداخته بود توی آب دریا و شما هم کیف میکردی...قربونت برم...
قربون وایستادنت برممممممممممممممم...
اینجا هم بالاخره چند قدم راه رفتی..
جنگلهای سواحل گیسوم...
اینجا هم داشتیم میرفتیم رامسر...که برای ناهار نگه داشته بودیم..
اینجا هم شهر بازیه لاهیجانه...
واینجا هم رامسر و جواهر ده...
پشت ماشین صفا میکردی ...
اینم از عمو رحیم...