نذر دندونی...
زندگیه مامان...
دیروز برای حضرت علی اصغر نذر دندونی داشتیم...این نذرو برای درست شدن کار خاله شهره کرده بودم...پارسال خاله کمی تو کارش دچار مشکل شد منم نذر کردم اگه کارش روبرا شد برای حضرت علی اصغر دندونی درست کنم...
یکبار هم با هم رفته بودیم خونه آتا اینا که اونجا بد جوری بیقراری میکردی و جیغ گریه که با خودم گفتم اگه خوب شدی بازم دندونی درست کنم...
هردو تاشونو با هم گذاشتم روی همو دیروز اول به کمک خدا بعد هم با کمک آقاجون و عزیز اینا درست کردیم بعد با خاله سمانه بین همسایه ها تقصیم کردیم...
دست آقاجون و عزیز درد نکنه چون تمام زحمتش افتاده بود پای اونا...تا من بیام ببینم چی به چیه دیدم عزیز تمام کاراشو کرده و آقاجونم روی اجاق بار گذاشته...من همیشه شرمنده محبتاشونم...