انرژی مامان...
سلام عزیز دردونه مامان.....
چند روز پیش خاله مینا (دوست مامانی) با دخمل نازش اومده بود خونمون....اگه میدیدی چه بلاهایی سر آیتن جون آوردی..من و خاله مینا غش کرده بودیم...از بس که شلوغی یه جا بند نمیشدی و سر و کول طفلک آیتن بالا میرفتی..اونم هاج و واج تماشات میکرد...لابد تو دلش داشت میگفت پسر جون دست از سرم بر دار...
قربون شیطنات برم من که کلی بهم انرژی مثبت میدی...درسته بعضی وقتا به سیم آخر میزنم ولی با این حال بازم عاشقتم...وقتی خوابی دلم برای شیطنتات تنگ میشه...وقتی هم بیداری و داری آتیش میسوزونی دلم برای دست و پاهات میسوزه که این همه حرکتشون میدی...
عاشقتمممممممممممممم عسلکم....
گاهی وقتا کارایی میکنی که واقعا نگرانت میشم...مثلا یه نمونه اش این که به راحتی خونه عزیز اینا میری روی مبل و از اونجا هم تشریف میبری روی اپن ..همه اش نگرانم که خدایی نکرده از اونجا بیوفتی زمین..ولی مگه میتونم از اونجا رفتن منصرفت کنم...
یه کاری هم که یاد گرفتی موقع عصبانیت انجام میدی اونم اینه که میری و از اون کسی که ناراحت یه نیشگون جانانه میگیری که آخ طرفو در میاری...نکن مامانم ...عیبه
خلاصه عزیز دل مامان تمام وقتم پر شده از آرادیییییییییییییییییییییی....مامانی قربون آرادش بره که تمام دنیاشه...عزیز دل مامان تا میتونی بچگی کن و از دنیای بچگیت لذت ببر...مامانی دربست در اختیارته تا فرامینتو اطاعت کنه....دوست دارم اندازه تموم دنیاااااااااااااااااااااااااااااااااااا...