واکسن 18 ماهگی..
سلام شکوفه سیب مامان...
عزیز دلم بالاخره کابوس واکسن 18 ماهگیت هم به یاری خدا تموم شد...مامانی یه نفس راحت کشید..بد جوری استرس داشتم و میترسیدم ..مخصوصا که از چند نفر هم شنیده بودم که واکسنای تقلبی وجود داره بیشتر وحشت میکردم که شکر خدا به خیر گذشت...
دوشنبه صبح ساعت 6 صبح بهت قطره استامینفن دادم تا 4 ساعت بعدش ببرمت واسه واکسن...ساعت 10 با بابایی بردیمت بهداشت...بعد از کنترل نوبت واکسن زدنت رسید...خودمو نتونستم نگه دارم و از مسوول اون بخش راجب واکسنا پرسیدم که خانومه خیالمو راحت کرد که مشکلی وجود نداره...طبق معمول از اتاق اومدم بیرون ...آخه تحمل نداشتم ...بعد که جیغت بلند شد خودمو رسوندم پیشت که تو بغلم آروم گرفتی...
خانومی که کنترلت کرد خیلی ازت راضی بود و کلی ازم تشکر کرد که بهت خوب رسیدم..منم کلی ذوق کردم..وزنت شده 11 کیلو .قدت 85 سانت.دور سرتم یادم نیس الان...بعد از شما به بابایی هم واکسن کزاز زدن..بعد بابایی مارو رسوند خونه عزیز اینا و خودش رفت بازار...
تا عصر حالت خوب بود ولی شب که شد شروع کردی به تب کردن ..با اینکه از صبح هر 4 ساعت بهت قطره استامینفن داده بودم ولی با این حال تبت بالا بود...تا ساعت 4 صبح مرتب پاشویت کردم تا اینکه تبت پایین اومد و مامانی که نمیتونست چشاشو باز نگه داره کنارت بیهوش افتاد...
شکر خدا الان بهتری...درد پات خوب شده...طبق معمول از دیوار راست بالا میری...خدایا شکرت...روزی هزاران هزار بار شکرت...خدایا شکرت که بالاخره این واکسن هم تموم شد و یه نفس راحت کشیدیم...قربون پسملی هم مامانش تنهای تنها..
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس