ائل گلی...
سلام هستی مامان...
عزیز دل مامان عصری تصمیم گرفتیم بریم ائل گلی...بابایی گفت زنگ بزنم خونه عزیز اینا و با هم بریم..ولی عزیز اینا چون مهمون داشتن نیومدن..یکی از دوستای قدیمی آقاجون از انزلی مهمونشون بودن...ولی در عوض خاله شهره اینا و دختر دوست آقاجون با ما اومدن...
رفتیم یه دوری از حوض زدیم و بلال خوردیم زود برگشتیم...آخه هوا بد جوری سرد بود و من ترسیدم که سرما بخوری...ولی خوب پوشونده بودمت ...بعدش برگشتیم خونه و شام رفتیم خونه عزیز اینا...
در کل عصر خوبی بود و بهمون خوش گذشت...کلی هم ازت عکس گرفتم...
الان هم که مامانی در حال نوشتن مطلبه شما و بابایی در خواب ناز هستین...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی