یه روز خیلی خوب...
سلام عزیز دل مامان...
خوبی عزیز دلم؟مطمئنا بعد از یه روز باحال و خوب حتما حالت خوبه خوبه....الان که دارم این مطالبو مینویسم شما توی یه خواب نازی...
چند روز پیش تصمیم گرفتیم که یه سر بریم خونه خاله سمانه اینا تا یکی دو روزی کنار هم باشیم و باهم بریم پیک نیک...بعد از مدتها یه سفر دو روزه خیلی بهمون چسبید...مخصوصا با کسایی که واقعا از ته دل دوست دارن و شما با در کنارت بودنت لذت میبری..
شب اولی که خونه خاله سمانه اینا بودیم تا صبح اصلا نخوابیدیم...کلی باهم تفریح کردیم و بگو و بخند...سر اسم و شهرت بازی کردن کلی خندیدیم و با اداهایی که تو پانتومیم از خودمون نشون میدادیم دیگه روده بر شده بودیم...شب باحالی بود واقعا...
شما رو هم که نگو کلی با عمو کریم و عمو رحیم بازی کردیوووو اونا هم تا میتونستن نازتو خریدار بودن...واقعا محبتاشون از صمیم قلبه و منم از این همه محبت لذت میبرم...
فرداش هم تا لنگ طهر خوابیدیم و بعدش بلند شدیم وسایلامونو زدیم تو ماشین و رفتیم تو دل طبیعت...
واقعا جایی که رفتیم حرف نداشت و کلی هم بهمون خوش گذشت...
پایین یه کوه خیلی سرسبز بود که کلی درخت بود....از وسط هم یه رودخونه رد میشد که تا تونستی تو آب بازی کردی و سنگ انداختی تو آب...
ما هم یکم توپ بازی کردیم و نهار خوردیم بعدش هم کلی گشتیم و عکس گرفتیم
روز قشنگ و به یاد موندنی بود....کلی اکسیژن فرستادیم تو ریه هامونو و لذت بردیم...
مرسی از همه که باعث خوشیمون شدن....مخصوصا آرادی که کلی بازی کرد...به قدری زیاد بدو بدو و بازی کردی که تا سوار ماشین شدیم خوابت برد...
قربونت برم من که از بونت و خوشیات ما هم شادیم.
همین دیگه...تو بقیه عکسارو میزارم با یکم توضیح...
وای مامان جون داری اونجا چیکار میکنی؟مشکوک میزنیا...
انگشت کرده تو چشم باباش...عجب بچه ایه ااااااااا
اینم از مامان و پسر عشقولیش
آرادی و عمو کریم مهربون
پسرم الاغ سواری هم میکنه
قربونت برم اینجا ترسیده بودی میگفتی الان منو میخوره
این عکسرو هم حیفم اومد نزارم...من و شوهل عشقولیم