عشقمی...
سلام عسل طلای مامان...
و سلام به همه دوستای گلمون ...ایشالا که همگی سلامتین...ما هم شکر خدا خوبیم و سرمون مشغول مراسمهای قبل عروسی خواهر عزیزمه....این روزا به قدری خسته میشم که تا سرم به بالش میرسه رو آسمونا سیر میکنم...
جونم برای پسر گلم بگه که برای خودت یه آقای به تمام عیار شدی....وقتی تو خونه تنهاییم با اسباب بازی و ماشینات مشغولی و کمتر سراغمو میگیری....منم توی این مدت خوب به کارام میرسم...وضعیت خورد و خوراکت هم که شکر خدا بهتر شده...به وقتش خوب میخوری و سر وقتش هم میخوابی...صبحها تا بهت میگم آراد پاشو بریم خونه عزیز اینا زودی چشماتو وا میکنی و از اون لبخند های خیلی قشنگت تحویلم میدی که اون موقع رو با تموم دنیا عوض نمیکنم
دیروز جهیزیه خاله سمانه رو بردیم و چیدیم خونشون....وااااااااااایییییییییی چقدر آدم کیف میکنه وقتی وسایل جدید رو میچینه سر جاشون...مخصوصا هم که خونشون هم نو بود ...خونشون خیلی قشنگ و شیک شد...دست آقاجون و عزیز جون درد نکنه که چقدر زحمت کشیده بودن...واقعا سنگ تموم گداشته بودن...مامان و بابای عزیزم خیلی دوستون دارم و بابت تمام زحماتتون دست های مهربونتونو میبوسم...
در تمام مدتی که داشتیم جهیزیه خاله سمانه رو میچیدیم شما یا با بابایی مشغول بازی بودی یا با عمو رحیم...موقع شام هم با بابایی شام خوردی و اصلا سراغم نیومدی....دیگه یواش یواش داری بزرگ میشی و داری به جمع مردا اضافه میشی....قربون مرد دنت برم منننننننننننن
جدیدا کلی کلمات جدید یاد گرفتی و به قدری قشنگ تلفظشون میکنی که از شنیدنشون کیف میکنم...قربونت برممممممممم با شیرین زبونیات
راستی عزیز مامان فردا روز دومین سالگرد تولدته....به خاطر عروسی و مراسمهای زیادی که پیشرو داریم نتونستم امسال برات تولد بگیرم...فقط تصمیم داریم فردا دور هم یه تولد کوچولو برات بگیریم...پیشاپیش تولدت مبارک عزیز مامان...ایشالا با پست جدید تولدت دوباره میام...دوست دارمممممممممممم